کد مطلب:188933 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:218

درهم و دینار غیبی
جابر بن یزید می گوید: من نیازمند شدم به خدمت باقر العلوم علیه السلام رسیدم. نیاز خود را مطرح ساختم. امام فرمود در نزد ما چیزی نیست. در این هنگام كمیت اسدی (شاعر اهل بیت (ع) وارد شد و اجازه خواست در منزلت اهل بیت شعر بگوید، امام اجازه دادند. وی قصیده خود را خواند امام به خادم خویش فرمان داد، داخل اتاق شود و برای وی صله بیاورد. خادم یك كیسه درهم (10000 درهم) تقدیم كمیت می كند.



[ صفحه 62]



كمیت از امام اجازه می خواهد قصیده دیگری را بخواند، امام اجازه می دهد، كیسه دوم درهم نصیب كمیت می شود، برای بار سوم كمیت اجازه سرودن شعر می طلبد، حضرت اجازه می دهد و كیسه سوم را نصیب خویش می سازد. در این هنگام كمیت اظهار می دارد من برای درهم و دینار شعر نگفتم و درهم ها را نمی پذیرد. امام به خادم خویش دستور می دهد كیسه ها را به داخل اتاق برگرداند، وی كیسه ها را بر می گرداند.

جابر می گوید، من در خویش احساس دل تنگی كردم كه چگونه امام به من اظهار كرد درهم یافت نمی شود، در حالی كه به كمیت سه نوبت درهم صله دادند! وقتی اظهار كردم حضرت فرمود، جابر وارد اتاق شوید وقتی وارد آن اتاق شدم، چیزی نیافتم. به نزد حضرت باز گشتم. حضرت فرمود ما چیزی از تو پنهان نساختیم.

آن گاه حضرت دست مرا گرفته به داخل اتاق برد، پای خویش را بر زمین زد، من دیدم چیزی همانند گردن شتر، طلا از زمین بیرون آمد. آن گاه به من فرمود جابر نگاه كن، این حقایق را ببین، لیكن هیچ فردی جز افراد مطمئن از برادران خویش را از این حادثه با خبر مساز و بدان كه خدا به آن چه ما اراده كنیم ما را توانمند ساخته است و بدان زمام و اختیار زمین به دست ماست، ان الله اقدرنا علی ما نرید. [1] .


[1] اختصاص، ص 272، دلائل الامامه، ص 224.